English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 236 (6671 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
steadied U همین راه برو
steadies U همین راه برو
steadiest U همین راه برو
steady U همین راه برو
steadying U همین راه برو
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
very U همان همین
subjective U فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
last sunday U همین یکشنبه که گذشت
letter of even date U نامه همین تاریخ
not long a go U همین تازگی ها
one of these o c shortlies U در همین روزها
pan cosmism U اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
repeat range U با همین مسافت تیراندازی کنید
that is a U همین است
that is a U همین بود
that is it U همین است
that once U همین یکبار
the th inst U پنجم همین ماه
the whole of morality is there U همه اخلاق همین جا است
this once U همین یکبار
this same U همین
universal roll U برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
In fact, that is just what is good about it. U اتفاقا"خوبیش در همین است
She is obsessed with it . U فکر وذکرش فقط همین است وبس
There is the rub . U گیر کار همین جاست (همین است )
I'll bring it right away . U همین الان می آورم
This very day . U همین امروز
In the vicinity ( neighbourhood ). U همین نزدیکی ها
One of these days . U همین روزها
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . U همین رامی خواستم بدانم
Right now . U همین الان ( حالا)
I arrived as soon as he left ( went ) . U همین که رفت من آمدم
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! U واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
For example ( instance ) , lets take Iran . U مثلا" فرضا" همین ایران
from now on <idiom> U درست از همین لحظه به بعد
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> U به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
Knock off your fighting right now! U همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
acanthus design U طرح پیچک [الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
Akstafa peacock U طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
fragment U [فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
Gohar carpet U فرش گوهر [این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Lenkoran medallion U ترنج لن کران [این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
Lori Pambak motif U ترنج لری [پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
Mina-khani design U طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
Ushak medallion U ترنج عشاق [این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
immediately next door <adv.> U همین جنبی
immediately next door <adv.> U همین همسایه ای
He just stepped out. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
He just went outside. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
this very question U دقیقا همین پرسش
alike <adv.> U به همین نحو
all the same <adv.> U به همین نحو
ditto <adv.> U به همین نحو
in like manner <adv.> U به همین نحو
likewise <adv.> U به همین نحو
as a consequence <adv.> U بخاطر همین
consequently <adv.> U بخاطر همین
hence <adv.> U بخاطر همین
in this way <adv.> U بخاطر همین
whereby <adv.> U بخاطر همین
therefore <adv.> U بخاطر همین
thus [therefore] <adv.> U بخاطر همین
as a result <adv.> U بخاطر همین
by implication <adv.> U بخاطر همین
in consequence <adv.> U بخاطر همین
in this manner <adv.> U بخاطر همین
in this wise <adv.> U بخاطر همین
in this vein <adv.> U بخاطر همین
for that reason <adv.> U بخاطر همین
as a result of this <adv.> بخاطر همین
for this reason <adv.> U بخاطر همین
in this sense <adv.> U بخاطر همین
in so far <adv.> U بخاطر همین
insofar <adv.> U بخاطر همین
in this respect <adv.> U بخاطر همین
by impl <adv.> U بخاطر همین
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
Other Matches
To put in an appearance . U نشانت میدهم ( درمقام تهدید)
I'll show you ! just you wait ! U حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper ! U آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
plaiting U [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
To lodge a complaint . U درمقام شکایت بر آمدن
And exactly what do you mean by that ? U مقصود ؟( درمقام اعتراض )
between U دربین درمقام مقایسه
Dont mention it . You are welcome. U اختیار دارید (درمقام تعارف )
It is very gracious of you . U لطف فرمودید ( درمقام طعنه )
May I trouble you to pass the salt please. U ممکن است بی زحمت حرف نزنی ( درمقام طعنه )
If only she would marry me ! U اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
accomplishment U اتمام
supplementation U اتمام
fulfilment U اتمام
finalization U اتمام
compietion U اتمام
completion U اتمام
exhaust bin level U اتمام موجودی
completion code U رمز اتمام
last word U اتمام حجت
to phase out something U اتمام یک سری
ultimata U اتمام حجت
ultimatums U اتمام حجت
ultimatum U اتمام حجت
phase-out U اتمام یک سری
sockdologer U اتمام حجت جواب
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
print U پس از اتمام کار جاری
sockdolager U اتمام حجت جواب
printed U پس از اتمام کار جاری
prints U پس از اتمام کار جاری
to be over something U به اتمام رساندن چیزی
hole in one U اتمام یک بخش با یک ضربه
drop by the wayside <idiom> U قبل از اتمام کار ،ویران شدن
engineered performance U زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
returns U آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returning U آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
return U آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returned U آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
material U مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
materials U مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
overhead U مقدار پردازش مورد نیازبرای اتمام یک کار معین بالاسری
permanent structures U به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
move of pattern U [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
menace U تهدید
threats U تهدید
menaces U تهدید
menaced U تهدید
minacity U تهدید
blackmails U تهدید
blackmailed U تهدید
intimidation U تهدید
fulmination U تهدید
blackmail U تهدید
blackmailing U تهدید
threat U تهدید
menaced U تهدید کردن
overhang U تهدید کردن
overhangs U تهدید کردن
threat U تهدید کردن
denounce U تهدید کردن
threats U تهدید کردن
denounced U تهدید کردن
imminent U تهدید کننده
threateningly U تهدید امیز
death thread U تهدید به مرگ
menace U تهدید کردن
racketeering U اخاذی به تهدید
menacingly U تهدید کنان
menacingly U از روی تهدید
menaces U تهدید کردن
threatening U تهدید امیز
menacing <adj.> U تهدید آمیز
denounces U تهدید کردن
launch a threat U تهدید کردن
threatener U تهدید کننده
threat appeal U توسل به تهدید
minacious U تهدید کننده
minaciously U تهدید کنان
threatened U تهدید کردن
minatory U تهدید کننده
minatorily U از روی تهدید
intimidatory U تهدید امیز
to show one's teeth U تهدید کردن
threaten U تهدید کردن
bullyrag U تهدید کردن
minatory U تهدید امیز
coercion U تهدید واجبار
he threatened or resingn U تهدید کرد
hoid up U راهزنی با تهدید
denouncing U تهدید کردن
threatens U تهدید کردن
intimidates U با تهدید وادار کردن
black U تهدید امیز عبوسانه
intimidate U با تهدید وادار کردن
impendent U تهدید کننده اویزان
threaten with death U تهدید به قتل کردن
threats U دشمن تهدید کردن
imminently U بطور تهدید کننده
blacker U تهدید امیز عبوسانه
terrorization U تهدید وارعاب ارعابگری
hectors U تهدید یا ازار کردن
hectoring U تهدید یا ازار کردن
hectored U تهدید یا ازار کردن
threat U دشمن تهدید کردن
hector U تهدید یا ازار کردن
threat force U نیروی تهدید کننده
blacked U تهدید امیز عبوسانه
threatened U تهدید کردن ترساندن
threaten U تهدید کردن ترساندن
threatens U تهدید کردن ترساندن
blacks U تهدید امیز عبوسانه
imminence U خطر تهدید کننده
blackest U تهدید امیز عبوسانه
ends U توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
cleco fastener U وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
end U توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ended U توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
assaults U تهدید به ضرب کردن کسی
robbery U دزدی مقرون به ازار یا تهدید
menaced U چیزی که تهدید کننده است
robberies U دزدی مقرون به ازار یا تهدید
deterrence U منع از راه ارعاب و تهدید
assault U تهدید به ضرب کردن کسی
assaulted U تهدید به ضرب کردن کسی
extorting U بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
menace U چیزی که تهدید کننده است
extorts U بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
threat study U بررسی توسعه تهدید دشمن
extorted U بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
menaces U چیزی که تهدید کننده است
extort U بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
coast is clear <idiom> U هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
He threatened to thrash the life out of me. U مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
goals U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goal U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
Hear hear! U صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
parent program U در حین اجرا. مراحل اصلی که به برنامه پدر بر می گردد پس از اتمام کار برنامه فرزند
selvage U شیرازه فرش [اتمام لبه های طولی فرش با اضافه مخ پود به روش های مختلف جهت محکم شدن و تزئین]
disaster recovery plan U طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
filikli U [نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
cord yarn U نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
loop pile U پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
robber U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
post knotting U پشت زنی [تعویض گره ها بعد از اتمام فرش] [گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
Recent search history Forum search
1 In this step that is all information in our hand, you are kindly requested to quote based on rough estimate price in this step.
1I need a reference so I came in office on friday to ask you if you can be one of my reference.
1tajwid
1coffee table conversation piece
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1در آمد این سال با کشیدن مصارف
1تغییرات با موفقیت به اتمام رسید
0من درس دارم به همین خاطر کم میام رو پی وی
0شما هم همین طور
0شما هم همین طور
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com